ملتى كه چَك و چَك مىكرد در معاملاتش براى زياد شدن و كم شدن- در يك برهه از زمان- همچو انسانى رفتار مىكرد با اهل ملت خودش و همچو تحول برايش حاصل شده بود كه يكى از آقايان مىگفت كه ديدم يك زنى ... در آن تظاهرات- آن وقت كه تظاهر مىكردند- يك زنى يك كاسهاى دستش است، پول در آن است. گفتم لا بد مثلًا فقير است؛ تا رسيدم به او ... ديدم مىگويد كه امروز تعطيل است و اينهايى كه دارند مىروند ممكن است بعضىشان بخواهند تلفن كنند؛ پول هم كه حالا نمىتوانند پيدا كنند، من اينها را گذاشتهام براى تلفن. اين يك امر كوچكى است ولى خيلى بزرگ است اين. يك تحولى است كه عظمتش خيلى زياد است.