در رژیم سابق تمام چیزها خصوصاً فرهنگ و هنر، محتوایش عوض شده بود. یعنی کسی که نام سینما را میشنید خیال میکرد که آنجا باید مرکز فساد و سوء اخلاق و مرکز مخالفت با همه چیز باشد، و یا کلمه تئاتر در ذهن انسان چیز مبتذلی بود که از آن بهره فساد برده شود، هکذا همه چیز دیگر. و عمده این است که ما ذهن این جوانها و حتی پیرها و روشنفکرنماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و این طور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم و حتی اخلاق و زبانمان را نیز از آنها یاد بگیریم. در حالی که عدهای زبان خودشان را کنار گذاشته و ارزش را به چند کلمه انگلیسی در کتابی میدانند، با اینکه با زبان خودشان همان مطلب را میشود فهماند. اگر در کتابی چند کلمه خارجی نباشد، آن کتاب را بدون ارزش میدانند. آنها میخواستند که تمام وجود ما در اختیارشان باشد که هر طوری میخواهند عمل کنند. و شما تابلوها را دیده بودید که اکثراً از دوافروشی گرفته تا کتاب فروشی و غیره دارای اسمهای خارجی بودند، و این همه به خاطر این بود که ما فرهنگ خودمان را فراموش کنیم. و عدهای هم به نام «فرهنگ ایران باستان» از اسلام فرار میکردند، که چندی پیش عدهای از اینها که در خارج اجتماع کرده بودند یکی از حرفهایشان این بود: «تعجب است که ما باید روزانه هفده مرتبه رو به کعبه عربها دولا راست بشویم و نماز بخوانیم، و اگر ما از عربها فرهنگ ایران را بگیریم جز شتر چیزی نمیماند» در صورتی که اروپائیها و دانشمندان اروپا هم قائل به این مطلباند که تمدن اسلام مقدم بر سایر تمدنهاست. و در سابق به هر یک از ایرانیان از کودکی تزریق میشد که باید همه چیز از اروپا گرفته شود و ارزشهای انسانی به هر چه بیشتر فرنگی شدن است و باید از سر تا پا فرنگی شویم. و این آقایان نمینشینند و مقایسه کنند که در تمام مسائل بین فرهنگ اسلام و فرهنگهای دیگر چه تفاوتهایی است. و آیا به صرف اینکه اسلام از عرب آمده ما باید با آن مخالفت کنیم، و آیا این همان نژادپرستی نیست که اروپاییها میخواهند به وسیله آن ما را به استعمار بکشند و بین طوایف عرب و عجم و ترک جدایی بیندازند؟