از سابق این طور بود که قبل از ماه رمضان و قبل از ماه محرّم- که وقتِ یک نتایج اسلامی بود- در همان رژیم سابق شما اگر توجه کنید به این قضایایی که پیش آمده، ببینید اینها چه وقت پیش آمده. یک قصه یک وقت میبینید درست شد: «شهید «۹») 971 (» آقا، این منبری، آن منبری، آن منبری، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح کشور، همه حرفها شهید جاوید بود! «شهید جاوید» چی بود که این قدر داد بکنید؟ برای چی؟ نزدیک محرّم میشد، میدیدند که اگر این قوهها با هم باشد و یک وقت نکند که توجه بکنند به گرفتاریهای خودشان، توجه بکنند به آنکه گرفتارشان کرده، «شهید جاوید» را پیش میآوردند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سیاسی، همه به جان هم میافتادیم. همین قم تمام وقتش را صرف کرد سر «شهید جاوید» تا تمام شد بعد که تمام شد، حالا یک وقت دیگر نزدیک دارد میشود، آقای شمسآبادی «۱۰» را پیش کشیدند! شاید هم خودشان کشتند تا پیش بیاورند. بعد این هم یک خردهای کم شد، شریعتی «۱۱» را پیش کشیدند، هِی دامنبزن! از این ور تکفیر؛ از آن ور تمجید. هر دو طایفه غافل از اینکه کی دارد کلاه سرشان میگذارد! هر دو طایفه غافل. هر دو برای خدا، یعنی محرابی و منبری، و عرض میکنم، چیزی که اشکال میکرد میگفت که برای خدا دارد دین خدا از دست میرود! آن جوان چه و چه میگفت: نه باز هم او برای خدا، این ما را آشنا کرد به اسلام. هر دو کلاه سرتان رفته و آنها نتیجه بردند و الآن فکر این هستند. همین که این صدا را بلند کنند، تکلیف منبری و محرابی این است که یک کلمه راجع به این مسائل حالا صحبت نکنند. الآن روز این مطلب نیست. الآن روز این است که شما همه قوایتان را روی هم بگذارید و آن که باید برای مجلس خبرگان تعیین بشود، انتخاب کنید و مردم را وادار کنید که اینها را منتخب کنند.