آنها باز جدیت در آن دارند این است که با راههای مختلف، گروههای مختلف درست کنند. و این یک گروهی که شما داشتید، همه یک حزب کانّه بودید همه حزب خدا بودید، آن را میخواهند از دستمان بگیرند. این وحدت را میخواهند از دستمان بگیرند. یک جمعیتی هر چه افرادش زیاد باشد، اگر این جمعیت با هم منسجم نشوند، یک نحو وحدت پیدا نکند، آسیب برمیدارند. اصلًا خودشان آسیب خودشان میشوند. اگر یک جمعیتی در یک کشوری، در یک استانی، در یک شهری، با هم یک وحدتی نداشته باشند، اینها به جان هم میریزند، قهراً خود باطنشان آسیب میبیند. و اگر وحدت داشته باشند، هر چه وحدت زیادتر باشد، آسیب کمتر میشود. در راه که ما بودیم، این نهضتی که داشتیم در اول راه، این وحدت و این انسجام زیاد بود، محکم بود. یعنی اصل فکر اینکه «کی دشمن من است» هم نبود تو کار. همه یک نظر بود. اگر هم یک فکری بود خیلی در اقلیت بود. یک انسجامی بین ملت حاصل شد، کانّه از یک حلقوم صدا درمیآید. شما اگر در تهران میآمدید همان معنا را میشنیدید. در تظاهرات که در آخر ایران میشنیدید همان مطلبی که ... همان فریادی که از حلقوم تهرانیها در میآمد از حلقوم آبادانیها هم در میآمد [و] بندرعباسیها هم در میآمد، مشهد هم همین طور، همه جای ایران یک صدا داشتند. مثل اینکه یک حلقوم دارد صدا میکند. این طور منسجم شده بودید. یک جامعه توحیدی ایجاد کرده بودید که همه یکی بودید. آنها هم این جهت را دیدند که سیلی که خوردند از این حیثیت خوردند، از دو حیثیت بود: یکی اسلامش بود، یکی هم این حیثیتی که، انسجامی که شما با هم داشتید. این دو تا هر دو مورد نظر بوده است.