الآن شما ملاحظه میکنید صد گروه در تهران اظهار وجود کردهاند! یعنی صد گروه مخالفت با اسلام .... و لو خودشان نفهمند. و لو خودشان برای اسلام میگویند ما این کار را میکنیم. اما وقتی بنا شد که ما با انسجام این جمعیتها با هم پیش بردیم؛ تا اینجا رساندیم؛ انسجام گروهها با هم؛ همه با هم فشرده شدند. یعنی دانشگاهی نگفت من جدا هستم از روحانی؛ روحانی هم نگفت من جدا هستم از دانشگاهی؛ آن هم نگفت من از حزب و حزب از جبهه و جبهه از کذا. این حرفها آن وقت مطرح نبود. چون مطرح نبود و امر هم الهی بود و همه هم اسلام را میخواستند، همه هم متنفر از این ظلمها و این ظَلَمه بودند، از این جهت پیش بردیم. حالا که به اینجا رسیدیم، این خطر آمده است در کار که حالا هی اظهار وجود! یک گروهی به یک اسمی اظهار وجود؛ یک گروه دیگر آنجا به اسمی. همین طور گروه گروه دارند میشوند و آن انسجام را دارند از دست میدهند. اگر این انسجامی که بود ما از دست بدهیم، اگر دانشگاه جدا بشود از روحانیت، روحانیت جدا بشود از دانشگاه، هر دو جدا بشوند از مردم دیگر، احزاب احزاب مختلف متشتت- که مع الاسف هر کدام با دیگری بدند، اگر این معنا بشود ما خوف این معنا را داریم که نهضت ما نرسد به آن ثمرهای که باید برسد؛ و دانشگاه شما هم نرسد به آن معنایی که دلتان میخواهد؛ و مدارس ما هم نرسد به آن معنایی که دلمان میخواهد.