آقا، این بیجهت نیست که صد گروه یک وقت، در حدود یک ماه یا یک خرده بیشتر در تهران پیدا بشود! این یک مساله عادی نیست که یک دستهای دلشان خواسته. دلشان خواسته! این یک نقشهای است، یک چیزی است که زیر پرده یک دستی پشت سر اینهاست، آنهایی که آدمهای صحیح و حسن نیت دارند، غفلت میکنند، باید بیدار بشوند؛ آنهایی که شیاطین هستند روی نقشه کار میکنند. اگر این دستههایی که علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به کشور خودشان، علاقه دارند به ملت خودشان، این دستهها از این تفرقها دست بردارند، برای آنها چیزی خیلی نمیماند؛ دیگر آنها صد گروه نیستند. از آن طرف دارد آنها مجتمع میشود، از این طرف گسسته. نتیجه این میشود که خدای نخواسته اگر ما سستی کنیم، اگر ما غفلت کنیم، شیاطین هم با هم مجتمع بشوند، یک وقت چشممان را باز کردیم که یک کودتا شد و همه بساط را به هم ریخت! همه بساطی که تا حالا همه خونهایی که تا حالا دادید هدر میرود؛ همه زحمتهایی که کشیدید باطل شد.
باید چه کرد؟ نباید امروز ما هی فریاد کنیم که ما چنین کردیم؛ ما امروز باید فریاد کنیم که باید این کار را بکنیم. نباید یک لشکر فاتح هی بنشیند از فتحش بگوید. این ثناخوانی از فتح، اسباب این میشود که دلگرم میشوند که الحمد لِلّه دیگر گذشت، سستی پیدا میشود. باید از آن طرف صحبت کنیم که ما باید جلو برویم. همان فریادهای الله اکبری که کردید و با قدرت الهی پیش بردید این پیشبرد عظیم را، همین را باید حفظش بکنید.