اسلام یک خار بزرگی شده است در چشم اشخاصی که از اول نمیتوانستند اسلام را ببینند. منتها قبل از انقلاب، از باب اینکه دولت طاغوت بود، قلمها و قدمها و گفتارها به اسلام خیلی توجه نداشت. حالا که دولت طاغوت منقرض شد و تا آخر برگشت ندارد و رژیم جمهوری اسلامی شد، اینهایی که اسلام مثل استخوانی در گلوی آنهاست در صدد برآمدند که نگذارند این حقیقت تحقق پیدا بکند. تمام این اختلافاتی که میبینید با شماها دارند، با کمیتهها دارند، با دادگاههای انقلاب دارند، با روحانیون دارند، با پاسدارها دارند، اساسش اختلاف با اسلام است. آنهایی که نمیتوانند بشنوند اسم اسلام را، حالا میبینند که اسلام پیش آمده است، و ان شاء الله با محتوای خودش تحقق پیدا میکند. آنها را خوف برداشته است که اگر این حقیقت تحقق پیدا کند، شیاطین طرد خواهند شد. از این جهت، با تمام قوایی که دارند، با اسمای مختلف: با اسم اسلام، با اسم خدمتگزاری به مردم، با اسم «فدایی خلق»، با اسمهای مختلف، اینها به میدان آمدند؛ یعنی به میدان خدا آمدهاند. و اینها نمیفهمند به اینکه اگر همه اینها مجتمع بشوند و برای این ملت خدمت بکنند، زود این ملت و این کشور به آن نتیجهای که میخواهد میرسد. و اگر همه اینها هم مخالفت بکنند، مخالفتشان به جایی نمیرسد؛ لکن مشکلات ایجاد میکند.
اگر کردستان این مشکلات را ایجاد نکرده بودند، حالا مثل سایر جاها آرام بود، و میتوانستند مسلمین که در آنجا هستند، و دولت و ملت آنجا را آباد کنند، لکن آنها که نمیخواهند این آرامش پیدا بشود، و حقیقت مطلب این است که اسلام را نمیخواهند، در آنجا به یک طور فتنهگری میکنند و در هر مرکزی با یک اسمی. همانها باز اسلام را نمیخواهند. بعضیشان هم، اگر اسلام را بخواهند، یک اسلام وارونه میخواهند. آن اسلامی که اسلام پیغمبر اکرم است و آن اسلامی که به وحی الهی آمده است، وحی را هم در آن تصرف میکنند و به صورت دیگر درمیآورند!