اصحاب قلم و روشنفکرها- بعضی از آنها- اینها جدیت داشتند به اینکه این کلمه اسلام نباشد. و ما این طور فهمیدیم که چون از اسلام ضربه دیدند میخواهند این نباشد. خوب، همه قدرتها دیدند که این نفت اینجا، حالا از دستشان گرفته شده عجالتاً و این را چه کسی گرفته است؟ این را این ملتی که داد میزند اسلام، پس این اسلامش را حذف بکنیم هر چه که باشد این دعوا هم دیگر ندارد. دیگر پشتوانه ملت ندارد. میخواستند پشتوانه را از این جمهوری بگیرند. پشتوانه یک حکومتی ملت است. اگر یک ملتی پشتوانه حکومتی نباشد این حکومت نمیتواند درست بشود. این نمیتواند برقرار باشد. آنها میخواستند این مطلب را بگیرند از دست، از این جهت اصرار به این داشتند. حالا هم اصرار دارند، چنین از اول [دائما] اصرار، اصرار، حالا هم اصرار دارند. منتها به صورتی دیگر. «قانون اساسی یک قانون ملی نیست، این قانون اساسی اشکالات دارد»!! یک مطلبی که خود ملت، وکلا تعیین کرده و گذراندند و بعد هم خود ملت به آن رای دادند، یک اقلیتی که ما سرانشان را میشناسیم و سر و تهشان را اطلاع برایشان داریم؛ اینها مخالفت میکنند با چیزی که همه ملت میگویند. این جز این معنا نیست که میخواهند همان مسائل سابق عود کند و همان منافع سابق را ببرند. از اسلام ضربه دیدند، میخواهند نگذارند تحقق پیدا کند.