به قدرى ما را از پيشرفتهاى خود و قدرتهاى شيطانىشان ترساندهاند كه جرأت دست زدن به هيچ ابتكارى نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم. و اين پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده كه در هيچ امرى به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرقزده بىفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومى ما را سركوب و مأيوس نموده و مىنمايند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحى و ثناجويى آنها را به خورد ملتها داده و مىدهند. فى المثل، اگر در كتاب يا نوشته يا گفتارى چند واژه فرنگى باشد، بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذيرفته، و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مىآورند. و از گهواره تا قبر به هر چه بنگريم اگر با واژه غربى و شرقى اسم گذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب، و اگر واژههاى بومى خودى به كار رود مطرود و كهنه و واپسزده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربى داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودى دارند سر به زير و عقب افتادهاند. خيابانها، كوچهها، مغازهها، شركتها، داروخانهها، كتابخانهها، پارچهها، و ديگر متاعها، هر چند در داخل تهيه شده بايد نام خارجى داشته باشد تا مردم از آن راضى و به آن اقبال كنند. فرنگى مآبى از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن و پيشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودى، كهنهپرستى و عقب افتادگى است. در هر مرض و كسالتى و لو جزئى و قابل علاج در داخل، بايد به خارج رفت و دكترها و اطباى دانشمند خود را محكوم و مأيوس كرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امريكا و مسكو افتخارى پر ارزش و رفتن به حج و ساير اماكن متبركه كهنهپرستى و عقبماندگى است.