من از اول دولت رضا شاه تا حالا یادم است و وارد در جریان هم بودم و مطلع بودم؛ شما البته اکثرتان یادتان نیست از اولش- از بین ما شاید بعضیهایتان [به یاد داشته باشید]- آنکه با این قدرت شیطانی در این طول پنجاه و چند سال مخالفت کرد روحانیون بودند؛ تمام جبهههای سیاسی کنار بودند. گاهی ممکن بود یک کلمهای در خارج اینها بگویند اما آن که در داخل- در داخل مملکت- قیام کرد بر ضد رضا شاه، علمای تبریز بودند؛ یکوقت هم علمای خراسان بودند؛ یکوقت هم علمای اصفهان بودند که در قم جمع شدند؛ که ما همهاش را حاضر بودیم. آن که در مجلس مخالفت میکرد، «جبهه ملی» نبود مدرس بود. «نهضت آزادی» نبود مدرس بود؛ که میایستاد و بر خلاف آنجا. اینها آن وقت چیزی نبودند، کاری نداشتند به این کارها. بعد که [تمام] شد خوب، آنها حالا هستند؛ ما کاری با آنها نداریم. اما قضیه این است که تبلیغات بر ضد روحانیت دامنهدار بوده است و این تبلیغاتبرای خاطر این بوده است که آنها میخواستند که این جناح روحانی را از مردم جدا بکنند تا نتوانند اینها با هم مجتمع بشوند و تا نتوانند منافع اینها را در اختیار [بگیرند]. این قضیه تز آنها و جهات سیاسی و دیدهای علمی.