زندگی رهبران کمونیست جهان

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (مبارزه اسلام علیه شاهان و سرمایه داران)
۳۰ مهر ۱۳۵۷/ ۱۹ ذی القعده ۱۳۹۸
گروههای چپ(مارکسیستی و کمونیستی),
زندگی رهبران کمونیست جهان

رهبر چین، وقتی که وارد ایران می‌شود، از روی کشته‌های ما رد می‌شود؛ این آدم دوست، این رهبر خلق! از روی این آدمها و کشته‌های ما رد می‌شود. همین چند روز که وارد ایران شد، می‌داند چه است قضیه. شاه نتوانست او را از خیابانها ببرد برای اینکه فریاد مردم- که مرده باد کذا- نمی‌گذاشت که این را ببرد. او هم می‌دانست قصه چیست. با هلیکوپتر این را برداشتند بردند رساندند او را به محل خودش. یک همچو آدمی که ادعایش این است که ما کمونیستِ کذا هستیم و با مردم کذا هستیم و با توده کذا هستیم، این مردم را می‌بیند فوج فوج این آدم کشته، مع ذلک می‌آید با او دست می‌دهد و خواهرش هم دعوت می‌کند به ... آنجا که قبلًا بود و این حرفها.
اینها بازی می‌دهند شما را آقا! آن رئیس کمونیست را آن وقتی که جنگ عمومی بود  خوب من یادم است- شما شاید یادتان نباشد- من یادم است که متفقین وقتی روسایشان آمدند به ایران، چرچیل با همان اتومبیل خودش آمد رفت آنجا، روزولت هم با یک ترتیب معمولی آمد؛ ولی استالین از آنجا که بارش کردند، گاوش را هم آوردند که مبادا یکوقتی یک شیری بخورد که اشکالی داشته باشد! حتی گاوش را همراهش آوردند! در صورتی که من خودم این را دیگر دیدم؛ این مسموعاتی بود که آن وقت معروف شد که اینها گاوش را هم آوردند. من خودم این را دیدم که لشکر او؛ یعنی [نیرو] هایی که آنها فرستاده بودند، لشکرهای آنها- از تقریباً بین راه خراسان تا خراسان و آن طرفها مال شوروی بود- من خودم در راه خراسان دیدم که اینها برای یک سیگار می‌آمدند گدایی می‌کردند. آن وقت «قارداش» می‌گفتند به آنها! برادر! برادر! چه برادری؟ برادری که با این مکتب می‌خواهد این بیچاره‌ها را خواب کند و از آنها بخورد.