مکتبهایی که در دنیا هست غیر از مکتبهای توحیدی، اینها مکتبهایی هستند انحرافی که آن اشخاصی که این مکتبها را درست کردهاند آنها برای یک مقصدی و توطئهای درست کردهاند؛ برای به دام انداختن جوانهای غافل. آنهایی که دعوی میکردند به اینکه ما برای ملتها هستیم، خدمتگزار ملتها هستیم، برادریم با مردم، با لفظ «برادری» و «قارداشی» از هم تعبیر میکردند.
شاید بعض از شما یادتان باشد یا هیچ کدامتان، که وقتی که سران کشورها بنا شد بیایند به ایران و اینجا یک اجتماعی داشته باشند، وقتی که چرچیل آمد، آن طور که آن وقت معروف شد و نقل کردهاند، آمد به فرودگاه و با یک تاکسی رفت به محل خودش؛ وقتی که رئیس جمهور امریکا آمد، آن هم با یک ترتیب، لکن وقتی استالین آمد، طیارهای که او را حمل میکرد گاو هم همراهش آوردند که مبادا یک شیری از این طرفها ناسالم باشد! با یک تشریفات زیاد. در عین حال که او آن طور با سلطنت و فوق سلطنت زندگی میکرد و از قراری که به ما گفتهاند کالسکه طلا هم داشته است! و من اطلاع ندارم لکن آنهایی که مشاهَد من بود سربازهای امریکا که اینجا بودند و سربازهای انگلستان که اینجا بودند برایشان خیلی چیزها از آنجا میآوردند. حتی آن طور که در ذهن من است، لیموی سابیده شده، پودرش را میآوردند، لباس برایشان میآوردند، ولی آنکه من خودم مشاهدش بودم! بین اینجا و مشهد ما سوار اتومبیل بودیم میرفتیم، اتوبوس بودیم این سربازهای روسی که به آنان این طور فهمانده بودند که ما برادریم با آنها، فرقی ما بین ما و شما نیست، اینها برای یک سیگار گدایی میکردند! از این مردم، از مسافرین.
بازی میدهند جوانهای ما را! هر دو دسته بازی میدهند، هم غرب ما را بازی میدهد، مَلعَبه کردند ما را، هم غرب ما را ملعبه کرده، هم شرق ما را ملعبه کرده، و تا این گولخوردنها هست، تا این غربزدگی و شرقزدگی در ملت ما هست، هیچ امیدی به اصلاح نیست.