عدم انحصارطلبی

سخنرانی در جمع اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری (دستاورد شهادتها)
صبح ۱۷ شهریور ۱۳۶۰/ ۹ ذی القعده ۱۴۰۱
حزب جمهوری اسلامی,
عدم انحصارطلبی

شما دیدید که صبح آن روزی که مرحوم آقای بهشتی و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا، آن طور به وضع فجیع شهید شدند، مردم فرق کردند؛ یکدفعه تمام صحبتها برگشت. آنهایی که فریاد [می‌زدند،] همانهایی که بهشان تزریق کرده بودند که این آدم چطور و کذا و کذاست و آن طور برای ایشان شعار به ضد ایشان می‌دادند، یکدفعه شعارها برگشت و به نفع ایشان شد؛ یعنی، به نفع اسلام شد. حزب شما هم معرفی‌اش آن طوری که در آن وقت می‌کردند، همین طورها بود که این حزبی است که حزب حاکم و انحصار طلب و کذا و کذا و چنان [است.] خوب، من البته تمام حزب را که من نمی‌شناختم و نمی‌شناسم، لکن افرادی که این حزب را ایجاد کردند، خوب، من می‌شناختم. من آقای خامنه‌ای را بزرگش کردم. من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم. دیدم اینها را از اول تا آخر. بسیاری از اینها [را،] خوب، من می‌شناختم که اینها اشخاصی نیستند که نه، انحصار طلب به آن معنایی که آنها می‌گویند، [نیستند.] البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد، غیر اسلام نباشد؛ همه ما انحصار طلبیم و اسلام اصلًا این طوری است. پیغمبر اسلام هم [می‌گفت:] «لا اله الا الله»؛ این انحصار است دیگر؛ یعنی فقط همین، دیگر غیر از این نه. ما هم حرفمان این است که فقط اسلام؛ غیر از این نه. این انحصاری که می‌گویند، اگر این است، مسلمین همه انحصارطلبند، پیغمبرها هم همه انحصار طلب بودند، و خدای تبارک و تعالی هم انحصار طلب [است.]
«انحصار»، این صحیح است. انحصارطلبی- فی نفسه- یک امر فاسدی نیست که هر انحصارطلبی فاسد است. انحصار که بخواهد همه چیز را به نفع مادیت تمام بکند، برای خود آدم باشد، این انحصارطلبی فاسد است. البته اگر شما و ما و هر کدام اینها بخواهیم بهره‌برداری برای خودمان بکنیم، از این شهدایی که خون خودشان را دادند، ما هم انحصارطلب به آن معنای فاسدش هستیم. اما من که شماها را می‌شناختم و می‌دیدم این طوری نیست مساله و مقصد شما اسلام است، خوب، من گاهی هم به اشخاص می‌گفتم که صحیح نیست. در هر صورت، شهادت آقای بهشتی و این هفتاد نفر مظلوم یکدفعه متحول کرد مردم را به اینکه کم کم بیدار شدند. الآن بعضی از آن اشخاص که در آن وقت چیزهایی- مثلًا- می‌گفتند، برگشته‌اند و پشیمان شده‌اند و اظهار ندامت می‌کنند، و توبه می‌کنند و مثل قضیه تائبین شده است الآن، و هر قصه‌ای که واقع می‌شود این طور است.