در عبارت بعضی از اشخاص محترم هم همین اشکال استشعار میشود و آن این است که شاه میگوید که اگر من بروم استقلال مملکت به هم میخورد! آنکه استقلال مملکت را حفظ کرده است آن عبارت از من است که حفظ کرده است! گاهی تعبیر به این طور میشود. گاهی تعبیر میشود به اینکه اگر من بروم این مملکت تجزیه میشود: یک مقداریاش را روسها میبرند، یک مقداریاش را انگلیسها میبرند، و ایران میشود ایرانستان! نظیرِ- مثلًا- ازبکستان؛ که یک چیزی میشود از، یک تکهای میشود از یک مملکت دیگری. و بنا بر این باید من باشم تا استقلال ایران محفوظ بماند و ایران تکه تکه نشود! گاهی هم میگوید چهار قسمت! خود ایشان میفرمایند! چهار قسمت میشود ایران: خوب، یک قسمتش را لا بد شوروی و یک قسمتش هم امریکا، یک قسمتش هم انگلستان و یک قسمت هم- مثلًا- برای خود ایران باقی میماند! تهرانش مال خود ایران؛ دیگر از آن طرف، به آن طرف، هر کدام مال یک طایفهای میشود! این اشکالاتی است ... به اصل اول که ما میگوییم که نباید این سلسله باشد. آنها میگویند که بسیار خوب همه این حرفها درست- که البته چیزهای دیگر هم گفتهاند که من مکرر در صحبتهایم گفتهام.
این مطلب که اگر ایشان نباشد استقلال مملکت به هم میخورد، این مردم دارند همین مطلب را میگویند. میگویند که با بودن شما استقلال نیست!