من یک وقت که بعضی اطبا آمده بودند اینجا میگفتم که خوب شماها معلوم میشود در این مدتها درس نخواندید که هر که مریض میشود میخواهد اروپا برود. گفتند ما داریم. طبیب داریم. لکن وضع جوری شده است که هر کس هر مرضی پیدا میکند راه میافتد برای خارج. این برای چیست؟ برای اینکه مغز ما دزدیده شده است و یک مغز دیگری جای آن گذاشته شده؛ مغز استعماری! یک مغز استعماری ما الآن داریم. و تا این مغز استعماری را ما عوض نکنیم یک مغز استقلالی جایش نگذاریم نمیتوانیم این مملکت را اداره کنیم. هر چه بخواهید هم درست کنید نمیشود. کوشش کنید که این مغز عوض بشود. اساتید دانشگاه ما کوشش کنند که این جوانهای ما مغزهاشان عوض بشود. یک مغز استقلالی باشد، نه استعماری. آن مغزی نباشد که درست کردند برای ما و مغز خودمان را از ما گرفتند. مستقل باشند اینها. فرهنگ هم باید این طور باشد. اقتصاد هم باید این طور باشد. ما تا بنای بر این نگذاریم که خودمان هم یک آدمی هستیم برای خودمان میتوانیم کار کنیم، ما به آن نان جوی که خودمان درست کنیم تا بنای بر این نگذاریم که همان نان جو را میخوریم و از خارج نمیخواهیم، نمیتوانیم درست کنیم کار خودمان را. تا بنای بر این نگذاریم که همان منسوجاتی که خودمان درست میکنیم کافیمان هست منسوجات ما ترقی نمیکند. و ما باز تابع غیر باید بشویم، و دستمان پیش غیر دراز بشود.