ما حالا- از حالا- بايد شروع بكنيم براى انسانسازى. يك مملكت غنىاى كه همه چيز دارد، يك مملكتى كه همه چيز دارد مع ذلك حالا بايد روى گنجهاى خودش بنشيند گرسنگى بخورد! اين جز [براى] اين نبود كه نگذاشتند كه اين مملكت ما روى موازين انسانى اداره بشود. حالا ما بايد از سر بنشينيم همهمان با هم، با شركت همه. يك طايفه نمىتواند، دولت نمىتواند؛ ملت بايد با دولت باشد، دولت با ملت باشد، همه با هم به فكر باشند، متفكرين ما فكر بكنند، نقشه بكشند تا اينكه باز يك انسانهايى ما درست بكنيم بعد از چند سال بتوانيم كه درست اين مملكت را اداره بكنيم.