در بین خود کشور ما جوری کردند که محتوای انسان را از بین بردند، یک صورتی گذاشتند و محتوا را گرفتند. طوری کردند که اعتماد ما هم به خودمان تمام شد. استقلال فکری ما را، استقلال روحی ما را، از دست ما گرفتند. این بدتر از آن استقلال گرفتنی بود که کشور ما استقلال نداشت. ما روحیه خودمان را از دست داده بودیم. هر چه میشد در ذهن همه این بود که باید از خارج این کارها درست بشود میخواستند اسفالت کنند یک خیابانی را، یا بین این شهر با آن شهر یک خطی بکشند، آن باید از خارج بیاید. اهانت کردند به نیروهای انسانی ما، محتوا را گرفتند. تا یکی مریض میشد، این باید انگلستان برود؛ حالا هم باز تتمهاش هست. اطبا که گاهی میآیند اینجا، میگویند ما خودمان میتوانیم معالجه کنیم اینهایی که میبرند آنجا، ما هم میتوانیم معالجه کنیم، لکن مردم را جوری بار آوردند که سلب اطمینان کردند از خودشان، استقلال فکری را از ما گرفتند. ما در فکر و در اندیشه و در روح وابسته شدیم.