شما ديديد كه قبل از اينكه اين نهضت حاصل بشود و انقلاب، كم شخصى بود، كم كسى بود كه احتمال اين را حتى بدهد كه مىشود براى قدرتهاى بزرگ غلبه كرد. آن هم يك ملتى كه همه چيزش وابسته بوده و همه چيزش از آنجا آمده و چيزى ندارد. اين يك مسئلهاى بود كه باور كسى نمىآمد. لكن شما ديديد كه وقتى اراده كرديد، ملت اراده كرد، دنبالش شد. وقتى ملت بيدار شد كه نبايد اين ابرقدرتها در اينجا حكومت كنند و نبايد وابستگان آنها در اينجا حكومت كنند، با اينكه كمال قدرت را آنها آن وقت داشتند در عين حال همين سرو پابرهنههاى بازار و كوچه و دانشگاه و جاهاى ديگر قيام كردند و با وحدت كلمه و با بيدارى، دشمن را از صحنه بيرون كردند. اگر ملت ما در اين طول مدّت اين بيست، سى سال، از بيست سال به اين طرف باز همان بودند كه از پاسبان مىترسيدند، اگر يك وقتى مىخواستند به كلانترى بروند خوفشان بود كه بروند، از اسم شاه كذا مىترسيدند، اگر اينها همانها بودند، نمىتوانستد قيام كنند و اين واقعه را، اين واقعه اعجازآميز را به وجود بياورند. اوّل بيدار شدند. با نطق ناطقين، نويسندگان، بيدار شدند. يعنى نويسندگان متعهد. بعد كه بيدار شدند اراده كردند. خواستند. دنبال اراده و خواست قيام حاصل شد. و ديديد كه چيزى كه ملت خواست متحقق مىشود. ملت ما خواست كه نظام جائر سلطنتى نباشد و به جاى او يك نظام انسانى- اسلامى باشد. اين را خواست و اين شد.