شما در این مدتی که انقلاب کردید و قیام کردید خودتان باورتان آمد و به دولتهای مستضعف و ملتهای مستضعف هم باوراندید که میشود در مقابل امریکای جهانخوار و شوروی جهانخوار ایستادگی کرد. شما دو سال است که قیام مردانه کردید و در مقابل آنها ایستادید و همه آنها را دستشان را از کشور خودتان قطع کردید و دیدید که یک مطلبی است امکان دارد و شما خودتان میتوانید در عین حالی که قدرت نظامیتان مثل آنها نیست و قدرت صنعتیتان مثل آنها نیست، لکن میتوانید ایستادگی کنید. و یک ملت وقتی که یک مطلب را باور کرد که میتواند انجام بدهد، انجام خواهد داد. اساس، باور این دو مطلب است؛ باور ضعف و سستی و ناتوانی و باور قدرت و قوه و توانایی. اگر ملت این باور را داشته باشد که ما میتوانیم در مقابل قدرتهای بزرگ بایستیم، این باور اسباب این میشود که توانایی پیدا میکنند و در مقابل قدرتهای بزرگ ایستادگی میکنند.
این پیروزی که شما به دست آوردید، برای اینکه باورتان آمده بود که میتوانید؛ باورتان آمده بود که امریکا نمیتواند به شما تحمیل بکند. این باور اسباب این شد که آن کار بزرگ معجزهآسا را شماها انجام دادید و چنانچه شما ملاحظه میکنید که در این دو سال در کشور ما صنعتهای زیادی که آنها انجام میدادند، خودشان انجام میدهند و باورتان باشد که خود ما هم میتوانیم، صنعتی داشته باشیم و میتوانیم ابتکاری داشته باشیم. همین باورِ توانایی، شما را توانا میکند. اساس این باور است که آنها «1» از ما گرفته بودند. آنها ما را از همه چیز تهی کرده بودند، به طوری که افکار ما، باورهای ما، همه وابستگی داشت.
اگر افکار یک ملتی وابستگی به قدرت بزرگی داشته باشد، تمام چیزهای آن ملت، وابستگی پیدا میکند. عمده این است که افکار شما آزاد بشود، افکار شما از وابستگی به قدرتهای بزرگ آزاد بشود. اگر افکار شما آزاد شد و باورتان آمد که ما میتوانیم که صنعتمند و صنعتکار باشیم، خواهید بود. اگر افکارتان و باورتان این باشد که ما میتوانیم مستقل باشیم و وابسته به غیر نباشیم، خواهید توانست.