انبیا این طور احساس را داشتند. انبیا خودشان را خدمتگزار میدانستند، نه اینکه یک نبیای خیال کند حکومت دارد به مردم. حکومت در کار نبوده. اولیای بزرگ خدا، انبیای بزرگ همین احساس را داشتند: که اینها آمدند برای اینکه مردم را هدایت کنند، ارشاد کنند، خدمت کنند به آنها. شما هم احساس قلبیتان این مطلب باشد که واقعاً ما آمدیم که به این مردم خدمت کنیم و این خدمت به مردم، خدمت به خودمان است؛ یعنی، ما اگر این مملکت را با این وضعی که الآن دارد به پیش ببریم، با این حاضر بودن مردم در صحنه به پیش ببریم و با این همراهی مردم با دولت، هر قصهای که برای دولت پیش میآید، مردم پیشقدم هستند.
شما ملاحظه بفرمایید پیشترها با فشار- الآن هم جاهای دیگر این طور است با فشار- یک سربازی را میبردند در جبهه، شما دیدید که به من گفته بودند که شما بگویید، من نشده یک وقت صحبت کنم، خودشان گفتند؛ به مجرد اینکه گفتند به اینکه ما سرباز لازم داریم، ما اشخاص لازم داریم، آنجا این قدر جمعیت رفت اسم نوشت که صدایشان درآمد که نه نمیخواهیم؛ دیگر بسِمان است، در صورتی که میروند به جنگ، میروند به قتال، میروند به کشته شدن. یک همچو مملکتی که این طور شده است - و به خواست خدا این مطلب شده است، با تایید خدا این مطلب شده است- این را باید حفظش کرد، باید قدرش را دانست. ما باید خدمت کنیم به اینها.
من واقعاً گاهی وقتها که میبینم بعضی از این جوانها این طور هستند، من خجلت میکشم که اینها چه میگویند، ما چه میگوییم. اینها چه حالی دارند و ما چه حالی داریم. اینها را خدا به دست ما داده. این کار، کاری است الهی، کاری نیست که یک بشر بتواند انجام بدهد. همه بشر هم جمع بشوند یک نفر را نمیتوانند داوطلب مرگ کنند؛ آن خداست که این کار را کرده.