باید تفاهم باشد؛ باید دوستی باشد؛ باید وقتی که یک کسی میآید در کلانتری، مثل این باشد که دارد به منزل خودش میرود. کار دارد در آنجا، به منزل خودش میرود، مامون؛ بدون اینکه از هیچ کس بترسد. در اسلام هر کسی باید از خودش بترسد! هر آدمی از خودش، به چه معنا؟ به این معنا که اگر خودش خطا کرد جزا دارد؛ اگر نکرد، نه. اما اگر خودش خطاکار نباشد، دیگر از ژاندارمری نباید بترسد؛- عرض میکنم که- از ارتش نباید بترسد، از پاسبان نباید بترسد، از شهربانی نباید بترسد، از نخست وزیر نباید بترسد، از رئیس جمهور هیچ نباید بترسد. برای اینکه آنها آزارش نمیکنند. وضع این است که نباید آزار بکنند. از خودش باید بترسد که نبادا من خطا کنم. وقتی خطا کرد، قانون او را جزا میدهد. وضع ما باید این جور باشد؛ وضع شماها این جور باشد، تا حالا هر جوری بوده است. تجربه کنید ببینید که آیا با محبت با مردم رفتار کنید دلتان آرامتر است، یا خدای نخواسته با شدت؟ با شدت ناراحتی میآورد. اگر با مردم با دوستی رفتار کنید، دلتان آرام است.
شب میروید منزل، آرام میگیرید میخوابید؛ نه وجدانتان ناراحت است که یک کسی را اذیت کردی- بالاخره وجدان آدم ناراحت میشود- نه وجدان ناراحت [که] ظلم به او کردی، یک خلاف کردی و نه خوف این را دارید که مبادا یکوقتی- مثلًا- تلافی بکنند. وقتی با مردم به محبت رفتار کنید، مردم را از خودتان بدانید ما [باید] خدمتگزار همه باشیم، دولت خدمتگزار همه باشد؛ این وجدان، خودش راحت هست. شب هم میرود منزلش راحت میخوابد، بعد هم فردا میرود سر خدمتش. خدمتش هم خدمت به مردم است. از اول که راه میافتد برود اداره، برای کارگشایی مردم؛ برای خدمت مردم. نه مثل ادارات سابق که هر کس صبح پا میشد- بسیاری را که صبح پا میشدند- میرفتند که نقشه بکشند چطور مردم را به دام بیندازند! چطور از ایشان درآورند!