آنکه میخواستم تذکر بدهم، و اگر فردا هم مهلت پیدا بکنم و بشود که صحبت بکنم تفصیلش را بیشتر میدهم، این است که یک فاجعهای برای اسلام از اول تا حالا بوده، و آن فاجعه اینکه اسلام را نشناختهاند. کسانی که بحث از اسلام کردند، چه در سابق و چه در لاحِق، اینها اسلام را با همه ابعادش نشناختند. هر کسی یک بُعدی از ابعاد اسلام را در آن نظر کرده است و همه مطالبی که در اسلام بوده است و در قرآن کریم بوده است، به همان معنایی که خودش ادراک کرده، برگردانده. سابق -در قرنهای سابق- یک دسته متکلمین بودهاند که اینها روی فهم تکلم خودشان، روی فهم ادراک خودشان، اسلام را آن طور توجیه میکردند که خودشان فهمیده بودند.
یک دسته فلاسفه بودند که روی فلسفهای که آنها میدانستند، اسلام را به صورت یک فلسفه ادراک میکردند، خیال میکردند که مکتب فلسفی است. یک دسته عرفا و این طایفه بودند که اسلام را به فهم عرفانی توجیه میکردند، و اسلام را کانه یک مکتب عرفانی میدانستند تا این زمانهای آخر. از آن وقت تا این زمانهای آخر، اسلام چندین بعدش شناخته نشده بوده است و بعضِ از ابعادش را، البته شناخت تمام نه؛ اما خوب مقداری هر طایفه روی ادراک خودش، روی علم خودش، اسلام را مطالعه میکرده و همه آیات قرآن را و همه اخبار پیغمبر و ائمه- علیهم السلام- را روی آن ادراک خودش، برداشتی که خودش کرده بوده است از اسلام، روی آن برداشت حساب میکرده؛ همه اوراق را برمیگردانده به آن ورقی که خودش فهمیده است و لهذا از این بُعدی که اسلام دارد، که بُعد دنیاییاش و حکومتش است، آنجا وقتی که ببینید، هیچ خبری نیست؛ همه آن، مسائل فلسفی و عرفانی است؛ اما وظیفه مردم حالا که دارند زندگی میکنند، چه است و کیفیت حکومت اسلام چه حکومتی است، و مردم چه جور باید برخورد داشته باشند با طبیعت، هیچ در کلمات آنها دیده نمیشود.
آنها همهاش راجع به مسائل ما بعد الطبیعه و مسائل عرفانی و فلسفی و این طور چیزها بحث کردهاند، تا آمده است و رسیده است نوبت به این قشر متاخر. اینها عکس آنها عمل کردند؛ یعنی آن ابعادی که اسلام در معنویات داشته است، در فلسفیات داشته است، در عرفانیات داشته است، آنها را بکلی کنار گذاشتهاند و همین ورق ظاهر را دیدهاند؛ یعنی اسلام را یک مکتب مادی تصور کردهاند. آن طوری که آنها یک مکتب معنوی که از ماده اصلش کانّه جداست، تصور کرده بودند و حتی آیاتی که راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشرکین واقع شده بود، آنها را هم توجیه کرده بودند به قتال با نفس و امثال ذلک. در مقابل آنها الآن از چند سالی پیش، در این وقتی که مثلًا علوم غرب به ما رسیده است و عرض میکنم که آن تبلیغات اینها رسیده است، اینها در عین حالی که مسلمانند، در عین حالی که همان طور که آنها بودهاند، در عین حالی که خوبند لکن شناختشان از اسلام همان شناخت مادیت اسلام است. آنها دعوت به باطن میکردند و از ظاهر و از طبیعت غافل بودند، اینها دعوت به مادیت میکنند و از معنویت غافلند، و این هر دو اشتباه است؛ اسلام نه محصور در آن معنویاتی است که آنها میگویند، دارد معنویات؛ اما محصور نیست و نه در محصور این مادیاتی است که اینها میگویند؛ یعنی مادیات را دارد لکن محصور به این نیست.