درباره حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- این قدر گفته شده است و نوشته شده است و باز هم حقش ادا نشده است؛ یعنى، این معجزه الهى تا کنون معلوم نشده است که چه شخصیتى است. همه طوایف مختلفى که در اسلام هستند و خصوصاً در شیعه مذهبها، این حضرت را به خودشان نسبت مى دهند. عرفا، حکما، فقها، فلاسفه و اقشار مختلفه حتى دراویش، صوفیه و حتى کسانى که به اسلام اعتقاد ندارند از کلمات ایشان استشهاد مى کنند. آن وقت که من عراق بودم که حزب عفلقى اى که اصلًا اعتقاد به اسلام ندارد، بلکه مضاد با اوست، مع ذلک، کلمات ایشان را در دیوارها برش استشهاد مى کردند و هر کسى به یک نحو از ایشان اسم مى برد. در زورخانه ها به عنوان یک پهلوان، در جنگها به عنوان یک جنگنده، در مدارس به عنوان یک ارزشمند فقیه و در هر جایى که ملاحظه مى کنید به نظر هر یک و هر طایفه اى حضرت یک وضعى دارد و همه آنها، او را از خودشان مى دانند، الّا البته بعضى که اصلًا اعتقاد به اسلام ندارند، لکن مع ذلک، آنى که باید باشد این معما حل نشده است و نخواهد شد. این موجود یک اعجازى است که نمى شود در اطراف او آنچه هست صحبت کرد، هر کس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظرى که دارد در این باب صحبت کرده است و حضرت غیر از این معانى است؛ یعنى، ما نمى توانیم برسیم به آن جایى که بتوانیم از ایشان به آن جور که هستند مدح کنیم. آن صفات متضاده که در اشخاص نمى شود باشد، در ایشان هست. از همین جهت است که این صفات متضاده که هست، اینکه هر کسى یک طرفش را گرفته است و خیال مى کند که ایشان او است. کسى که عارف مسلک است و در رأس عرفاى عالم واقع شده است، این آدم در حکومت دخالت دارد، در صورتى که عرفاى معروف اصلًا کناره گیرى مى کردند. کسى که در جنگها آن طور فعالیت داشته است مع ذلک، در زهد و تقوا و کناره گیرى از خلق آن طور بوده است. چون ابعاد مختلف درش بوده است، هر کسى یک بعدى از او را گرفته است و خیال کرده است که بعد واقعى این است و تا کنون آن بعدى که ایشان دارند، آن بعد معنوى اى که ایشان دارند براى کسى کشف نشده است مگر براى اشخاصى که همطراز او هستند. از این جهت، درباره ایشان صحبت کردن از هر ترتیبى که باشد، همه این چیزها را دارد، لکن آنچه هست نمى شود صحبت کرد، نمى توانیم ما صحبت کنیم.