از بدبختيهايى كه بر دول اسلامى و بر ممالك اسلامى و بر ملت اسلام پيش آمده است، از جمله آنها، اين است كه از سالهاى بسيار بعيد و طولانى مشغول شدهاند، يك مدت زيادى دول استعمارطلب مشغول شدهاند پيغمبر اسلام را كوچك كنند؛ يك مدتهاى زياد دنبال اين رفتند كه پيغمبر اسلام را كوچك كنند. بعدش دنبال اين رفتند كه احكام اسلام يك احكامى است كه مال هزار سال پيش از اين است و حالا چه و چه شده است و مملكت مترقى شده است و امثال ذلك، و اسلام نمىتواند اشباع كند آن خواستههاى ملل را. آقا شما از اسلام چه ديديد؟ شما تمام مطبوعاتتان، تمام تلويزيونهايتان، تمام راديوهايتان، تمام گفتارتان، نطقهايتان در مجالس، همه اينها براى شكستن احكام اسلام است. سوء نيت هم اگر نداريد، شما را واداشتند به اين معنا- اما تهديداً او تطميعاً يا اغفالًا. ان شاء اللَّه اغفال باشد، خيانت نباشد؛ غافل باشيد. شما كه به ما مجال اين را نمىدهيد كه اسلام را معرفى كنيم به عالم.
همين سه- چهار روز پيش از اين يك كاغذى از يكى از دانشجويان امريكا براى من آمد كه اين يكى از جوانهايى است كه من نمىشناسمش لكن ظاهر كلامش اين بود كه متدين است و متأسف است بر اوضاع. نوشته است كه مع الأسف اينجا، محصلين اينجا، دانشجويان اينجا مىگويند كه ما هر چه بدبختى داريم از اسلام است. اى دانشجوهاى بيچاره! اسلامى كه به شما معرفى از راديو بشود كه اسلام نيست؛ اسلامى كه از روزنامهها شما خوانديد كه اسلام نيست. آن اسلامى كه به شما معرفى شده است يك چيزى است عقب افتاده؛ يك مطلبى است كه هيچ مسلمانى زير بار آن نمىرود؛ آن را من هم قبول ندارم، آن را ساير روحانيون هم قبول ندارند. اينكه اسلام نيست؛ به ما هم كه مجال نمىدهند كه اسلام را معرفى كنيم. آقا در اين مملكت تلويزيون آزاد و دست يك اسرائيلى [است]. او هر چه مىخواهد بگويد؛ راديو هم تبليغاتش، برنامهاش را خودشان درست مىكنند و چه مىكنند؛ نه اين مملكت، در ممالك اسلامى. حالا من بحثم در ممالك اسلامى است- مىآيم سراغ مملكت خودمان- اين حالا بحث در ممالك اسلامى است.
دست استعمار در ممالك اسلامى يكى از فعاليتها را كه مىكند اين است كه اسلام را به يك حقيقت عقب افتاده كهنه شده معرفى كند. سران قوم مىگويند كهنهپرستى است؛ ارتجاع است. اسلام را معرفى اين طور مىكنند.