انبیا بنایشان بر این بود که دست به شمشیر نبرند الّا برای آنها که علاجی ندارند جز شمشیر و فاسد میکنند جامعه را. آن که فاسد میکند جامعه را و دست از فسادش بر نخواهد داشت او را باید از جامعه جدا کرد. و یک غده سرطانی است که جامعه را فاسد میکند.
انبیا مثل یک طبیبی بودند، آنها که میخواستند اصلاح کنند جامعه را. اگر یک طبیبی آمد و غده سرطانی را، چاقو را درآورد و شکم را پاره کرد و غده سرطانی را درآورد، شما فریاد میزنید که شکم مردم را پاره کردی، جانی هستی؟! نه، احترامش میکنید و اجر هم به او میدهید و دستش را هم فرض کنید میبوسید و خیلی هم خوشحال میشوید، برای اینکه این شکم را پاره کرده. اما برای درآوردن غده سرطانی که این را به هلاکت میرساند. انبیا این طور بودند.
انبیا در عین حالی که خدای تبارک و تعالی میفرماید: که چرا این قدر خودت را به زحمت میاندازی، چرا این قدر خودت را میخواهی بکشی که اینها ایمان نمیآورند؟! «۱۴» آن قدر عاطفه داشته است و آن قدر دلش میخواسته است که مردم صالح بشوند، خوب بشوند، لکن وقتی که میدید که فلان جمعیت اگر باشند مردم را به فساد میکِشند، شمشیر او همان چاقوی طبیب است. او طبیب عالم است و طبیب جامعه است و جامعه را باید با حُسن نیّتی که دارد اصلاح بکند. شمشیر علی بن ابی طالب ضربهاش میفرماید که از عبادت جن و انس هم بالاتر است. «۱۵» برای اینکه اصلاح است، ضربه اصلاحی است، ضربه افسادی نیست.