نفوذ از طریق بدبین کردن دانشگاهی و روحانی به هم

سخنرانی در جمع مسئولان دانشگاهها (نقش دانشگاه در استقلال کشور)
صبح ۲۳ خرداد ۱۳۶۰/ ۱۰ شعبان ۱۴۰۱
نفوذ,
نفوذ از طریق بدبین کردن دانشگاهی و روحانی به هم

روحانیت هم پهلوی دانشگاه هست. و آنها دانشگاهی‌ها را با آن تربیت شرقی یا غربی وارد در صحنه می‌خواستند بکنند. و روحانیون را، از باب اینکه آنها را تحت کنترل خودشان بیاورند، مایوس بودند؛ می‌خواستند که از صحنه خارج کنند. آنها دانشگاه نمی‌خواستند و دانشگاههای علوم قدیمه هم نمی‌خواستند. آنها سعی کردند که این دو قشر را و این دو دانشگاه را، که تمام مقدرات کشور می‌تواند در دست آنها باشد، یکی را تربیت خارجی و شرقی و غربی بکنند و به صحنه بیاورند و یکی دیگر را، که تربیتش در دست آنها نبود و هزار سال هم نتوانستند در آن رخنه کنند، می‌خواستند که از صحنه خارج کنند. چه بکنند که از صحنه خارج کنند و اینها را هم در اختیار خودشان داشته باشند؟ یکی از کارهای مهم، بدبین کردن دانشگاهی‌ها [نسبت‌] به روحانیت بود؛ بدبین کردن روحانیت به دانشگاه. در طول این مدتهای طولانی، سعی کردند در اینکه بین این دو قشر اختلاف ایجاد کنند، شکاف ایجاد کنند، بلکه اینها را با هم دشمن کنند. اگر در بین دانشگاه می‌رفتیم، اسم «آخوند» در آنجا مطابق با یک ماده مخدر بود! اگر در بین طلاب علوم دینیه هم می‌رفتیم، «دانشگاهی» مطابق با بی‌دینی بود! اینها را به جان هم می‌انداختند و از هم جدا می‌کردند تا اینکه آن استفاده‌هایی که باید بکنند، بکنند.
بیخود نیست که ظرف این پنجاه سالی که اینها روی کار بودند، نگذاشتند یک دانشگاهی که مربوط به خود کشور باشد، یک دانشگاهی که برای مصالح خود کشور تحصیل کند و برای مصالح خود کشور آدم و دانشمند بیرون بدهد، [ایجاد شود.]
نمی‌گویم به طور کلی موفق شدند، لکن آنها در صدد بودند که بتدریج، به طور کلی موفق بشوند که هر چه از دانشگاه بیرون بیاید قبله او شرق یا غرب باشد. وقتی که دانشگاه به این صورت در آمد و روحانی هم از دانشگاه منعزل شد و ارتباطش قطع شد، آنها مقدرات همه کشور را در دست خود دارند.