من متاسفم که اگر این مملکت آن طوری که ما میخواهیم پیش ببرد، آن وقت اینها را دیگر به درد ما باید بگوییم نمیخورند، برای اینکه کسی که در بین انقلاب با انقلاب مخالفت میکند، کسی که در بین انقلاب شروع میکند چیزهایی را گفتن که در امریکا عمال صهیونیسم میگوید- اینها نیستند، من نمیگویم اینها عمال او هستند، نفهم هستند بعضیشان! همان حرفهایی که آنجا میزنند اینها میزنند- خوب، وقتی این انقلاب به آخر رسید، دیگر جای شما را نمیگذارند در این مملکت باشد. و ما میل داریم شما کار بکنید توی این مملکت، چرا خودتان را در بین ملت ضایع میکنید؟ چرا خودتان را از ملت جدا میکنید؟ چرا یک نهضتی که تا این اندازه جلو رفته است شما کاری میکنید که خدای نخواسته این توقف بکند، یا یک قدری دیرتر به مقصد برسد؟ به مقصد میرسد، لکن ممکن است که حرفهای شما دیرتر اینها را به مقصد برساند. چرا هر روز یک کاری میکنید که جوانهای غافل از شما متاثر بشوند و بروند در دانشگاه، و نمیدانم بروند در خیابانها و آن کارها را بکنند که خلاف مسیر ملت است؟ آخر فکری بکنید شما. بنشینید همهتان با هم جلسه کنید، فکر بکنید، هی ننشینید و بنویسید؛ و بر خلاف مسیر ملت هم بنویسید.
من همین امروز یک روزنامه مُعوَجی «۳» که پیش من آمد دیدم، سرتاسر دیشب یک قدرش را نگاه کردم، البته حالش را هم نداشتم بخوانم. سرتاسر یک روزنامهای، با اینکه خودش را مثلًا میگوید که ما با خلق کذا هستیم، سرتاسرش همهاش چیزهایی است که بر خلاف مسیر ملت است. آخر چرا باید این طور باشد؟ چرا شمایی که مدعی هستید که ما با ملت موافقیم، مدعی هستید که ما خدمت برای ملت میکنیم، چرا باید روزنامه شما این طور تحریکآمیز باشد؟ چرا روزنامه شما باید این طور باشد که جوانهای ما را منحرف کند؟ یک قدر فکر بکنید، یک قدر توجه بکنید، به خود بیایید.