این آخر که آنها حمله کردند و کودتا خواستند بکنند و نقشه کشیدند که در یک شب تمام سرها را- سرهای قوم را- از بین ببرند، خدا رحمت کند قرنی را گفت: سه ساعت و نیم طول کشید، گفت: جنگ بین مردم و قوای شاه مخلوع سه ساعت و نیم شد! با سه ساعت و نیم غلبه کرد، مشتها غلبه کرد بر تانکها، بر توپها. این ایمان بود، این برای این بود که جوانهای ما از مُردن نمیترسیدند؛ برای این [که] شهادت را فنا نمیدانستند؛ شهادت را یک زندگی جاویدان میدانستند. کراراً پیش من آمدند، کراراً، حالا هم میآیند گاهی، که شما دعا کنید ما شهید بشویم. من دعا میکردم که ثواب شهید پیدا کنید ان شاء الله. یک همچو روحیهای پیدا شد؛ نظیر همان روحیهای که در زمان رسول الله در جوانهای آن وقت بود. این اسباب این شد که غلبه کرد مشت بر تانک.