من اعتقادم این است که شماها اینکه در یک جای محدودی که خودتان نشستهاید و یکی هم من هستم که با شما نشستهام، این مسائل را بگویید، این مسائل باید در جامعه به مردم عرضه بشود؛ یعنی، به شماها نسبت زیاد دادند و من مکرر از بعض آقایانی که میشناسند شماها را، [شنیدم که] شماها را تطهیر کردند، گفتند دروغ است این حرفها. خوب، شما پیش من میگویید که دروغ است این حرفها، خودتان هم پیش من این شکایات را دارید؛ لکن جامعه نمیداند. آنها بین مردم پخش میکنند به هر طوری که میخواهند، مع الاسف، بعضی مقامات هم باور میکنند؛ همین باور، دامنزده میشود به آن. شما در یک محیطی هستید که با این گرفتاریها مواجه هستید، لکن گرفتاریتان را به مردم نمیگویید؛ آنها که برای شما گرفتاری پیش میآورند آنها میروند داد و قال میکنند و عکس مساله را نشان میدهند؛ بعضی از شما را یک آدم کذا و کذا نشان میدهند. در صورتی که من از اشخاص مورد اطمینان، من جمله آقای محمدی، «۱» شنیدهام که اشخاص بسیار متعهد و مسلم [دارند خدمت میکنند]، اما خوب، بین من و ایشان است این حرف، شما هم در یک همچو محیط کوچک دارید این حرفها را میزنید. من آنی که میگویم این است که کار مشکل است.
... هر کدام به اندازه یک مقداری که سعه شعاعشان تا آن اندازه است؛ لکن مردمی که در خارج هستند نمیدانند. آن مردم خیال میکنند که همچو که یک کسی رفت در حبس، اوّل شروع میشود به کتک زدن و داغ کردن و چه کردن و بعد هم تا آخر همین طور. شما هم از این طرف میگویید که این مسائل هیچ نیست در آنجا؛ بلکه آنها دارند ما را داغ میکنند و ما را شکنجه میدهند.
آنها پاسبانها را دارند کتک میزنند و پاسبانها به آنها حرفی نمیزنند. این مساله باید برای مردم روشن بشود، باید گفته بشود به مردم. آن آقایانی که آمدند و حبسها را دیدند باز تا حالا نیامدند پیش من که مسائل را به من درست بگویند.