نمونهای که شما فرمودید که آن پیرزن این طور گفته است، زیاد پیش من وارد میشود، نمونهها زیاد است؛ پیرمرد، پسرهایش، پسرش، شهید شده، میآید گریه میکند که من میخواهم بروم، من به او میگویم که آخر تو مثل من پیرمردی، تو نمیتوانی بروی آنجا جنگ کنی. خوب من میتوانم بروم یک کاری بکنم.