نيروهاى انسانى مهم است. اينها نيروهاى انسانى ما را از بين بردند، نگذاشتند رشد بكند. در بين خود كشور ما جورى كردند كه محتواى انسان را از بين بردند، يك صورتى گذاشتند و محتوا را گرفتند. طورى كردند كه اعتماد ما هم به خودمان تمام شد. استقلال فكرى ما را، استقلال روحى ما را، از دست ما گرفتند. اين بدتر از آن استقلال گرفتنى بود كه كشور ما استقلال نداشت. ما روحيه خودمان را از دست داده بوديم. هر چه مىشد در ذهن همه اين بود كه بايد از خارج اين كارها درست بشود مىخواستند اسفالت كنند يك خيابانى را، يا بين اين شهر با آن شهر يك خطى بكشند، آن بايد از خارج بيايد. اهانت كردند به نيروهاى انسانى ما، محتوا را گرفتند. تا يكى مريض مىشد، اين بايد انگلستان برود؛ حالا هم باز تتمهاش هست. اطبا كه گاهى مىآيند اينجا، مىگويند ما خودمان مىتوانيم معالجه كنيم اينهايى كه مىبرند آنجا، ما هم مىتوانيم معالجه كنيم، لكن مردم را جورى بار آوردند كه سلب اطمينان كردند از خودشان، استقلال فكرى را از ما گرفتند. ما در فكر و در انديشه و در روح وابسته شديم.
اين وابستگى بسيار اسفناك است. وابستگى نظامى را با يك روز، با يك ماه مىشود رفعش كرد؛ بيرونشان كرد؛ وابستگى اقتصادى قابل جبران است؛ زود مىشود جبران كرد؛ اما وابستگى روحى و انسانى است كه بسيار مشكل است. يك بچه را از آن بچگى، كوچولويى، كه بوده است در دامن مادرش، تا رفته است به دبستان، تا رفته است به دبيرستان، و تا رفته است در دانشگاه، هر جا رفته، تبليغات جورى بوده است كه اين را وابسته بار آورده؛ اعتقادش اين شده كه به غير ارتباط با خارج نمىشود كارى كرد؛ خودمان چيزى نداريم. حتى گمان اين است كه خودمان، حتى اخلاقمان هم اخلاق صحيح نباشد، اين است كه مشكل است ترميمش، به اين زوديها هم ترميم نمىشود