آنکه جوانش، آن پیرزنی که جوانش از دستش رفته، پیرزنهایی هستند که چهار تا بچهشان، یعنی یک پدر بوده، یک مادر بوده، چهار تا جوان، امشب اینها سر سفره نشسته بودند پنج نفری، شش نفری، فردا شب سر سفره نشستند دو نفری، چهار تا جوانش از بین رفته، حالا از شما میپذیرد اینکه عذر بخواهی؟! فقط به عذرخواهی! آن هم بایستید و عذر بخواهید؛ آن وقت ما هم بیاییم، آخوند هم بیاید یا غیر آخوند- و مثلًا روشنفکر یا تاریک فکر هم بیاید- و بگوید که خوب ایشان سلطنت بکنند، حکومت نکنند! سلطنت! درست شد همین؟! همین تمام شد؟! جواب این پیرزن چی؟ جواب این پدری که دیروز چند روز پیش از این اینجا بود، پدری که چند تا جوانش کشته شده بود، ما جواب اینها را چی بدهیم؟ بگویند شماها ساختید با یک آدمی که جوانهای ما را کشت، از بین برد؟ حالا سلطنت بکنند، حالا بالا بنشینند و در ایام عید هم بروند سلام بدهند و تعریف بکنند و که تو آنی که چه کردی؟! تو آنی که حفظ کردی همه چیز را؟! اسلام پناهی تو؟! نمیدانم ظل اللهی تو؟! این حرفهای نامربوط چیست؟