لکن بحمد الله مطلب گذشت و آقای اسد الله عَلم متنبه شدند که مطلب را باید خاتمه داد و بحمد الله خاتمه دادند. ما هم خاتمه مطلب را تقدیر میکنیم که بحمد الله بدون یک جنگ و نزاع، بدون ریختن یک قطره خون، چنین مطلبی که با قیام بزرگ ملتی توام بود که تمام عشایر حرکت کنند، یک سیلی کسی نخورد. در یک قیام و جنگ موضعی و کوچک، با اینکه هزار نفر مجتمع میشوند، گاهی چند نفر کشته میشوند، پنجاه نفر زخمی میدهند؛ معقول نیست در یک قیام بیست میلیونی، از دماغ کسی خون نچکد؛ دولت نمیداند این را کی حفظ کرد، بیایند ببینند کاغذهایی که آمده، اشخاصی که آمدند با ما صحبت کردند، چه نوشتند و چه گفتند؛ اشخاصی با چشمهای گریان، آمدند گفتند: «شما دستور بدهید، همان حیات روحی را تامین بدهید تا ببینید چه میشود». گفتیم ما اهل حرفها نیستیم. اگر یک کلمه صادر شده بود، انفجار ظاهر میشد و این آتش را کی خاموش کرد؟ چرا نمیخواهند باور کنند؟ چرا این پشتوانه را با هر نحوی میخواهند بشکنند؟ چرا با تمام قوا این قوّه بزرگ را، که پشتیبان استقلال است، میخواهند بشکنند؟ خدا میداند من متاسفم. این روحانیت است که با این وضع ساخته است و دارد خدمت به استقلال مملکت میکند. چرا باید متوجه نباشند که فرهنگ ما را به این روز کشاندهاند؟ چرا خود را مستند نمیکنند به این روحانیت؟ چرا از مرگ یک عالِم، عالَم متشنج میشود ولی از شکست دولت، مردم چراغان میکنند؟! دولت باید طوری باشد که اگر شکست خورد، مردم عزا بگیرند و برای حفظش قیام کنند. اینها نمیتوانند جلب منفعت خودشان را بکنند. اگر مردم دیدند اینها نفع مسلمین را میخواهند، با قرضههای ملی و فروش خانههایشان برای مصالح مسلمین خرج میکنند.