من در پاریس که بودم بعضی خیراندیشها میگفتند که نمیشود دیگر! وقتی که نمیشود باید چه کرد؟ باید یک قدری[...] گفتم ما تکلیف شرعی داریم عمل میکنیم و مقید به این نیستیم که پیش ببریم. برای اینکه آن را ما نمیدانیم، قدرتش را هم الآن نداریم اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعی خودمان را عمل میکنیم. من این طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگر پیش بردیم، هم به تکلیف شرعی عمل کردهایم هم رسیدهایم به مقصد. اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعیمان عمل کردهایم. نتوانستیم، حضرت امیر هم نتوانست؛ تکلیف را عمل کرد ولی در مقابلش ایستادند؛ اصحاب خودش ایستادند در مقابلش، نتوانست. این چیزی نیست. خوب، ما به اندازه قدرتمان میتوانیم کار بکنیم. وقتی که ما دیدیم که- یا شما دیدید که- یک رژیمی اسلام را دارد وارونه میکند، به اسم عدالت اسلامی دارد ظلم را ترویج میکند، میخواهد اسلام را این جوری معرفی کند؛ یکوقت میایستد میگوید من کاری به اسلام ندارم، این سبکتر است تکلیف برای انسان. یکوقت یک کسی قرآن طبع میکند و زیارت سید الشهدا، حضرت رضا- سلام الله علیه- میرود و در ملا عام نماز میخواند و حرفهایش هم این است که «عدالت اسلامی را ما میخواهیم جاری کنیم، ما میخواهیم اسلام را» و آن وقت اسلام را که فریاد میزند «ما اسلام را میخواهیم درست کنیم»، وارونه درست میکنند؛ اینجاست که تکلیف مشکل است. اینجاست که اسلام در خطر است؛ که انعکاسش در خارج و گاهی هم در داخل، اگر اینها موفق میشدند در داخل هم گاهی انعکاس این بود که «خوب، همین است دیگر، رژیم اسلامی همین است»