ملت از مرکز گرفته تا سرحدّات، هرجا بروید، یک کلمه میگفتند. آن روز این گروههای فاسد مفسد زیر خاک بودند؛ مثل حیواناتی که در سوراخها بودند و میدان مال ملت بود. از مرکز تا سرحدّات، هر جا میرفتید، حتی بچههای کوچک، صدایشان بلند بود که ما اسلام را میخواهیم، جمهوری اسلامی را میخواهیم. مریضهایی که در بستر و در بیمارستان بودند هم همین منطق را داشتند. جوانها هم همین منطق را. دانشگاه و مدرسه هم همین منطق و زنها و مردها هم منطقشان همین بود. از آن خواب گرانی که ما را ابرقدرتها خوابانده بودند و از همه مسائلی که باید به آن توجه داشت، غفلت کرده بودیم. ناگاه بارقهای از جانب خدای تبارک و تعالی پیدا شد و ما را بیدار کرد و این مشکل به نظرِ همه محال را، حل کرد.
مشکل، شاه مخلوع و دارودسته او بود و حل مشکل به دست خود ملت بود.