یکدفعه میبینیم در روزنامهها آن طایفه از روشنفکران شروع میکنند به اعتراض که خیر. خوب قلم آزاد است، اما هر قلمی؟! بیان آزاد است، اما هر بیانی؟! یک بیان است که یک مملکت را به دامن ابرقدرتها میاندازد. آیا این بیان آزاد است؟! این را ما بگوییم آزادی، که مملکت ما را به فساد بکشید؟! یک قلمی است که با صهیونیسم و امثال اینها روابط دارد. یک روزنامهای که با بودجه آنها اداره میشود و خودشان تیراژی ندارند تا خود را اداره کنند. ما باید به اینها بگوییم آزاد هستید؟! کجای دنیا یافت شده که یک انقلابی بشود و این همه روزنامه داشته باشد؟ همه روزنامهها را میبستند و یک، روزنامه ارگان خود حزب، مثلًا یا خود دولت را میگذاشتند باشد.
کجای دنیا این طور آزادی به مردم داده بودند که به مجرد اینکه انقلاب پیروز بشود همه به میدان بیایند و هر چه میخواهند به هر کس بگویند، و تا پنج- شش ماه هم هیچ کس به کسی حرف نزد، تا فهمیدند به اینکه اینها یک دستهای هستند در داخل که با خارج مرتبط میباشند، و بر ضد کشور و مصالح کشور دارند عمل میکنند. باز هم ما بگوییم که شما آزادید؟! فقط به واسطه کلمه آزادی! باید حدود آزادی آن چیزی باشد که ملت میخواهد. نه اینکه بر خلاف ملت آدم آزاد است. خوب من آزادم، یک تفنگ هم دستم هست بزنم یک کسی را بکشم. این چه آزادی است؟ آزادی موازین دارد،