ما ديديد كه مشكل ما كه از مشكلات ديگران بيشتر بود- و قدرت شيطانى شاه مخلوع از همه قدرتها بيشتر بود و طرفداران او ابرقدرتها و همه حكومتهاى اسلامى و غير اسلامى بودند- ملاحظه كرديد كه حل اين مشكل به پناه بردن به يك كشورى يا يك قدرتى يا يك ابرقدرتى نبود. حل مشكل را خود ملت كردند. ملت ما متحوّل شد از خوف به شجاعت و از يأس به اطمينان و از توجه خود به توجه به خدا و از تفرقه به اجتماع. اين تحول، تحول معجزهآسا اسباب اين شد كه اين مشكل بسيار بزرگ را، مشكلى را كه شايد همه جا و همه دنيا محال مىدانستند، حلّش كند.
شما گمان نكنيد كه ايران داراى سلاح بود. ايران سلاحش سنگ بود، چوب، مشت [...]، لكن سلاح معنوى داشت. سلاح معنوىاش ايمان به مكتب، ايمان به خداى تبارك و تعالى و توكل به مبدأ قدرت و وحدت كلمه [بود]. حالا كه مىبينيد دست ملت ما- يعنى، غير نظاميها- تفنگ است، اين تفنگى است كه به غنيمت از بستگان شاه به دستشان افتاده، و الّا تفنگى در كار نبود، ايمان بود. ملت از مركز گرفته تا سرحدّات، هرجا برويد، يك كلمه مىگفتند. آن روز اين گروههاى فاسد مفسد زير خاك بودند؛ مثل حيواناتى كه در سوراخها بودند و ميدان مال ملت بود. از مركز تا سرحدّات، هر جا مىرفتيد، حتى بچههاى كوچك، صدايشان بلند بود كه ما اسلام را مىخواهيم، جمهورى اسلامى را مىخواهيم. مريضهايى كه در بستر و در بيمارستان بودند هم همين منطق را داشتند. جوانها هم همين منطق را. دانشگاه و مدرسه هم همين منطق و زنها و مردها هم منطقشان همين بود. از آن خواب گرانى كه ما را ابرقدرتها خوابانده بودند و از همه مسائلى كه بايد به آن توجه داشت، غفلت كرده بوديم. ناگاه بارقهاى از جانب خداى تبارك و تعالى پيدا شد و ما را بيدار كرد و اين مشكل به نظرِ همه محال را، حل كرد.
مشكل، شاه مخلوع و دارودسته او بود و حل مشكل به دست خود ملت بود. نه يك تفنگ از خارج براى ملت ما آمد و نه يك حكومت خارجى به ما كمك كرد، بلكه آنها مخالف ما بودند. عراق سرسخت مخالف با ما بود. كويت سرسخت مخالف با ما بود و مصر هم كه حالش را مىدانيد. و ساير ممالك را [حال] دولتهايشان را مىدانيد.
در عين حالى كه همه قدرتها يك طرف صف آرايى كرده بودند و ملت ما با دست خالى يك طرف، ملت ما هجوم كرد و اين سد [را]، كه خيال مىكردند ممتنع است شكستنش، شكستند.