غالباً در هر انقلابی وقتی که یک پیروزی حاصل شد، آن وقت مردم متوجه به گرفتاریهای خودشان میشوند. قبل از پیروزی توجه دارند به اینکه برسند به پیروزی؛ وقتی فهمیدند حالا پیروز شدند، یک سستی پیدا میشود؛ توجه به گرفتاریها زیاد میشود؛ نظیر اینکه یک قافلهای وقتی که از این منزل میخواهد به یک منزل دیگری برود، مثلًا چهار فرسخ- آن وقت قوافل سابق؛ تا توی راه بودند خستگی نبود. همچو که میرسیدند به منزل، آنجا خستگی حاصل میشد. خستگی توی منزل حاصل میشود. آن وقت دیگر اگر به آنها میگفتند که پاشوید یک نیم فرسخ دیگر بروید نمیتوانستند، آنجا چون رسیدند به منزل، سستی میکنند. قضیه انقلابات هم این طوری است که وقتی که همه داریم با هم حرکت میکنیم که آن سد را بشکنیم، خسته نمیشویم؛ سستی پیدا نمیشود؛ هر چه جلو میرویم قویتر میشویم.