اين آقاى «دروازه تمدن بزرگ» ملاحظه نكرده خود تهران را، اين محلههاى تهران را؟ آن طورى كه آقايان نوشتهاند چهل و چند منطقه هست كه در اين چهل و چند منطقه اين زاغهنشينها، اين چادرنشينها، اينهايى كه خانه ندارند اصلًا، يا زيرِ زمين يك سوراخى پيدا كردهاند و بيچارهها مثل حيوانات زندگى مىكنند، يا يك چادرى درست كردهاند؛ مناطق زيادى، چهل و چند منطقه را اسم بردند، محالّشان را ذكر كردهاند، الآن پيش من است صورتش. اين آقاى تمدن بزرگ نگاه نكرده است به اين تهران كه چهل و چند منطقه، بيچاره يعنى [محرومند] از همه چيزهايى كه آثار تمدن است: آب ندارند، برق ندارند، اسفالت و اينها كه ديگر هيچ ندارند، هيچ چيز ندارند بيچارهها. اينها را از دهات بيرون كردهاند و اراضى دهات را گرفتند براى خودشان، و اينها آمدهاند در تهران. تهرانش اين طور است كه چهل و چند منطقه، اينها از چادرنشينها و زاغهنشينهايى كه با فلاكت، با زحمت دارند زندگى مىكنند، با بيچارگى دارند زندگى مىكنند، نوشته است كه اينها وقتى آب براى خودشان مىخواهند تهيه كنند، از يك محلى كه [از] محل خودشان قريب صد پله يا بيشتر تا محل آب هست، اين زنهاى بيچاره بايد بيايند سر آن فشارى آب بردارند. كوزه را از اين پلهها ... شما فكر كنيد زمستان ايران را، از اين پلهها بايد پايين بروند، چقدر زمين مىخورند، چقدر بيچارگى مىكشند تا يك خردهاى آب ببرند براى بچههايشان. اين آقاى تمدن بزرگ كجاست كه اينها را ببيند؟ اينها را نمىداند يا چشمهايش را هم مىگذارد كه نداند؟