شما برای خدا نهضت کردید، دلیلش اینکه جان را گذاشتید کف دست و راه افتادید در خیابانها و فریاد کردید اسلام. این دلیل بر این است که شما برای خدا کردید این کار را. اگر برای خدا نبود، خوب، کسی جان برادرش را، خودش را نمیدهد. تو میدانی که دارد تفنگ میآید، دارند مسلسل میبندند؛ دارد توپ میآید، تانک میآید، سرباز مسلح است. این دلیل بر این است که برای خدا این کار انجام گرفت. همین وصیت خدا موعظهای که خدا کرده است، عمل شد: اعظکم بواحده. یکی. إنما اعظکم بواحده. به آنها بگو که من فقط یک موعظه دارم و آن این است که نهضت شما، قیام شما، برای خدا باشد. توی این همه چیز هست، توی این یک کار، یک موعظه، همه چیز هست. شما این موعظه خدا را پذیرفتید تا حالا، نگذارید از دستتان برود. قیام للَّه باشد، برای خدا؛ از حالا به بعد هم برای خدا. شما شبها خیلیهاتان، یا همهتان، تا صبح بیدارید، آن وقتی که جوان باید بخوابد در بستر، شما ایستادهاید و تفنگتان به دوشتان است، این اگر برای خدا نباشد برای کی هست؟ کسی زور نگفته به شما. یکوقت این است که یک صاحب منصب ایستاده آنجا و تفنگش را کشیده میگوید باید بایستید اینجا؛ آن برای خدا نیست؛ برای صاحب منصب است، برای تفنگ است. کسی حالا به شما فشاری نیاورده که پا شوید بایستید تا صبح. این «للَّه» است. برای خدا. جوانی که باید در دل شب بخوابد، اقتضای جوانی این است که بخوابد، شما نمیخوابید، تفنگ را به دوش کشیدید و خودتان را در معرض هلاکت گذاشتید. شیاطین باز دنبال هستند که خدای نخواسته بزنند؛ و شما ایستادید و دارید از اسلام طرفداری میکنید، این برای خداست.