مهم این است که ما بفهمیم که دیگران به ما چیزی نمیدهند، ما خودمان باید تهیه کنیم. اگر این کشاورزها این معنا را حالیشان بشود، باورشان بشود که خارج به ما چیزی نمیدهند، خود کشاورزها کار را انجام میدهند؛ خود ملت انجام میدهند. از قراری که شنیدم در چین یک وقتی در پشت بامهایشان هم گندم میکاشتند. علاوه بر زمینهایشان، توی حیاطهاشان، در پشت بام هم گندم میکاشتند. یک مملکت اگر بخواهد خودش به پای خودش بایستد، مستقل بشود در همه ابعاد، چاره ندارد جز این تفکر که «ما باید از خارج چیز وارد کنیم» از کلهاش بیرون کند. مغزش توجه به این بکند که ما از خارج نباید وارد بکنیم. اگر یک چیزی نداریم، از خارج برایمان نمیآورند آن [را] فلان کار را انجام نمیدهیم، تا خودمان درست کنیم. اگر یک وقت دیدیم که ما چنانچه یک کارخانهای را نمیتوانیم راه بیندازیم، اتکال به این نکنیم که برویم از خارج بیاوریم.