اين پنج سال حكومت، يا پنج- شش سال حكومت حضرت امير، اين با همه گرفتاريهايى كه بوده است و با همه زحمتهايى كه از براى حضرت امير فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است. و همين [دوره] پنج ساله و شش ساله، مسلمين تا به آخر بايد برايش جشن بگيرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حكومتى كه اگر چنانچه در يك طرف از مملكتش، در يك جاى از مملكتش، براى يك معاهد- يك زن معاهد- يك زحمت پيش بيايد، يك خلخال از پاى او درآورند، حضرت، اين حاكم، اين رئيس ملت، آرزوى مرگ بكند، كه مرگ براى من- مثلًا- بالاتر از اين است كه در مملكت من يك نفر زنى كه معاهد هست خلخال را از پايش درآورند. اين حكومتْ حكومتى است كه در رفتنش مردم بايد به عزا و سوگوارى بنشينند؛ و براى همان پنج روز و پنج ساله حكومتش بايد جشن بگيرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن براى اينكه اين حاكم حاكمى است كه با ملت يكرنگ است بلكه سطحش پايينتر است در زندگى؛ سطح روحىاش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگىاش پايينتر است از همه ملت.