كسى كه يك مقدارى آشنا باشد به منطق قرآن، مىبيند كه اين قرآن است كه وادار كرد پيغمبر اسلام را به اينكه با اين سرمايه دارها دائماً در جنگ باشد. با اين كسانى كه در حجاز و در طائف و در مكه و اينها، سرمايه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدرى بودند كه قدرتمند بودند. قرآن بود كه پيغمبر اكرم را وادار كرد به اينكه با اين مردمى كه با مليت مردم با منافع تودههاى مردم، مخالف هستند و استثمار مىكنند اينها را، با اينها بايد جنگ بكنيد و تعديلى حاصل بشود.
جنگهايى كه پيغمبر در زمان حياتشان فرمودهاند، بعد از اينكه اسباب جنگ فراهم شد برايشان، اين جنگها هميشه با زورمندها بوده است؛ با آنها، مثل ابو سفيان و امثال آنها كه قدرتمندها بودند، و اينها منافع ملتها را، ملت خودشان را، مىخواستند براى خودشان [غارت] بكنند؛ و ظلم و ستمكارى و بىعدالتى رايج بوده است؛ و جنگهايى كه واقع شده، بين مستضعفين بوده و اين مردم طبقه سه، اين فقرا با اين زورمندها و اينهايى كه مىخواستند حق فقرا را بخورند؛ و لسان قرآن و آياتى كه در باب جنگ- جنگ با اين مشركينى كه آن وقت داراى قدرت بودند- آياتى كه وارد شده است، يكى و دو تا نيست؛ بسيار آيات در [باب] جنگ هست و در جدالِ با اينها؛ و در تمام قرآن اگر پيدا بكنيد يك آيهاى كه مردم را بگويد با اينها ملايمت كنيد و برويد توى خانهتان بخوابيد تا اينها هر كارى [مى] خواهند بكنند، بكنند؛ اگر اين جور پيدا شد، آن وقت حق دارد كسى بگويد كه اين قرآن آمده است و دين آمده است، افيون است.