همه با هم شکستیم، همه با هم باید این سازندگی را بکنیم. الآن وقت این کار است.
من هم قبول دارم آشفتگیها هست؛ اما آشفتگی علاجش به این است که همه کار بکنیم؛ همه دقت بکنیم در امورمان. هر کس خیال نکند که از من چه کاری میآید، هر آدمی از او یک کاری میآید. یک قطره باران از آن کاری نمیآید؛ اما به اندازه یک قطره است. یک قطره کار یک قطره را میکند، همین قطرههای باران است که سیل را راه میاندازد، و سیل سدها را میشکند. همین قطرهها، یکی یکی، یکیهای ما، که مثل قطره باران هستیم، بود که با هم وقتی مجتمع میشد و در خیابان فریاد میزد، یک سدی رامیشکست. اگر آن روز هم میگفت خوب، من یک آدمم، من که نمیتوانم در مقابل توپ حرفی بزنم، هر کسی این فکر را میکرد، حالا باز همان بساط بود و همان «آریامهر» بود و همان نصیری بود و همان هویدا و همان بساط. اما این قطرهها که به نظر میآید چیزی نیستند، و هستند، وقتی پهلوی هم جمع شدند از بین بردند اینها را. الآن هم همین طور است. این قطرهها متفرق نشوند. اینها دنبال این هستند که این قطرهها را از حال اجتماع بیرون کنند؛ متفرق کنند؛ بشوند قطره، قطره قطره. قطره را بعد هم میشود از بین برد. یک پاسبان از بین میبرد. الآن وقت این است که همه با هم دست به هم بدهیم؛ همه با هم تایید هم را بکنیم. من تایید شما را بکنم؛ شما تایید مرا بکنید؛ ما همه تایید دانشگاهیها را بکنیم؛ دانشگاهیها تایید بازاریها را بکنند؛ بازاریها تایید [دیگران] را بکنند؛ تا این کار [را] پیش ببرند؛ تا این آشفتگیها کم کم رفع بشود؛ تا این موانع برداشته بشود، و بعد دنبالش سازندگی پیش بیاید.