ما بايد ببينيم كه آيا اين قرآن كه متن اسلام است و اين پيغمبر كه آورنده اسلام- و آن وقت اسلام بىحواشى بوده و خودِ اسلام بوده، متنِ اسلام بوده- اين اسلام در آن متن اوليهاى كه هيچ ديگر تصرفى از هيچ جا در آن نبوده اين آيا مردم را دعوت كرده به اينكه با اغنيا بسازيد؟ اغنيا اگر از شما چيزى بردند، اين قدرتها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما ديگر حرف نزنيد؟! شما ان شاء اللَّه بهشت مىرويد، حرف نزنيد! يا همين قرآن مردم را، اين گداها را- عرض مىكنم- فقير اين فقيرها كه نه مكان داشتند و عده كثيرى از آنها روى صفه مسجد، يعنى يك جاى بىسقف، يك جايى، زمين بىسقف، آنجا زندگى مىكردند و پهلوى هم مىخوابيدند و هيچ چيز هم نداشتند كه بخورند، يك چيزى به آنان مىدادند يا از اين طرف و آن طرف يا مىرفتند پيدا مىكردند مىخوردند، و آن جمعيتى كه يك خرما را اين طورى دور مىزدند، با اين جمعيت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را، عقب زد. اين افيون است؟! يا اين محرك است؟ تو با اين حرفت مىخواهى افيون درست كنى!...
اين كلامْ افيون است، نه اسلام افيون است. اينكه مىگوييد اسلام افيون جامعه است، خود اين براى اغفال مردم است؛ چيزهايى كه براى اغفال مردم است اين افيون است نه اينكه آمده است، نه آن حقيقتى كه آمده و در همان زمان خودش با يك عده فقير، مملكت حجاز را فتح كرده و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده.
اين زمان خود پيغمبر است. بعد كه قدرت پيدا شد و- عرض بكنم كه- قوه پيدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن- مثلًا سى سال، در همان قرنهاى اول و سى سال اول، سى و پنج سال اول، دو تا امپراتورى را اينها شكست دادند! امپراتورى روم و امپراتورى ايران. ايران را فتح كردند، روم را هم فتح كردند. اين افيون است؟! اين اسلام آمده است كه بسازد با كسرى و مردم را بگويد تبعيت كنيد از كسرى؟! اين آمده است كه بسازد با سلطان روم و بگويد به مردم روم- تعليم كند- كه بسازيد با اينها؟! يا اين آمد و دوتا امپراتورى را شكست داد و عقبشان زد براى اينكه عدل را در عالَم و براى اين فقرا ... براى اينكه اين فقرا را آنها مىخوردند، جلويشان را بگيرد؟...مىآييم سراغ آنهايى كه- اسلام در زمان خودش، يعنى زمانى كه متن بوده است و پيغمبر بوده و قرآن، پيغمبر بوده و قرآن- بعدش هم در زمانهاى بعدى كه اسلام با چيزها، جنگها، جنگهاى بين همين طايفه طبقه سه بوده با امپراتوريها؛ منتها اسلام همچو قدرتى داده بود به اين عده جمعيت كم، چند هزارى، كه رفتند امپراتورى روم را فتح كردند و امپراتورى ايران را هم فتح كردند. امپراتورى ايران كه وقتى- مثلًا- [در] جنگها كه وقتى تجهيز قوا مىكردند، اسبهايشان چه و- عرض مىكنم- زينهاى اسب طلا و نمىدانم چه، بساطى اينها داشتند، همين سر و پابرهنهها را، همينهايى كه پياده مىرفتند و چند تايشان يك شتر داشتند و البته يكى يك شمشير داشتند، قدرت داشتند، شمشير داشتند اما چند نفر با هم يك شتر داشتند و چند نفر با هم مثلًا يك اسب، ده تا اسب در يك جمعيتشان پيدا مىشد، اسبى نداشتند، شتر حسابى نداشتند، اسبى نداشتند، آذوقه حسابى نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اينها، يعنى تحت تعليمات متن اسلام و آن كسى كه متن اسلام را پياده كرده بود، يك همچو قدرتى به مسلمين داده بود كه همين آدمهايى كه ديروز چيزى نبودند و يك عده فقرايى با هم آنجا مىلوليدند، امروز شمشير را كشيدند و دوتا امپراتورى كه تمام دنيا- آن وقت از اينجاها خبرى نبوده، آن وقت اين دو امپراتورى بوده است كه يكى روم بوده و يكى ايران بوده- اين دو امپراتورى را، اين يك مشت عرب صُعلوك و گدا كه شمشير چند تا در اين- مثلًا- ده هزار، بيست هزار نفر بوده، اينها همه شمشير نداشتند، همه زره نداشتند، همه چيز نداشتند، با همين دست خالى راه افتادند لكن قدرت روحى داشتند- مثل ما نبودند كه ضعيف النفس يا ضعيف القلب باشند! قدرت روحى داده بود اسلام به آنها- همين عده قليل با همين قدرت الهى كه به آنها داده شده بود و پشتوانهاى كه اسلام دنبالش بود و دعوتى كه اسلام مىكرد از اينها، راه افتادند و آن دوتا امپراتورى بزرگ را شكست دادند و فتح كردند. ايران فتح شد در زمانِ قبل از اينكه سى سال از اسلام بگذرد، ايران فتح شد و روم فتح شد؛ و مملكت اسلام رفت تا آن طرف آفريقا و تا همه جا، تا اسپانيا رفت. منتها بعد بىعرضگى كردند خود مسلمانها كه يك مسئله ديگر است.پس، ما متن اسلام را كه مطالعه بكنيم اين جور نبوده است كه متن اسلام آمده است كه سلاطين را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد؛ قدرتمندها را سلطه بدهد بر غير قدرتمندها. متن اسلام اين جور نبوده.