و اما اسلام كه تاريخش نزديك به ماست- آنها يك قدر دورند- تاريخ اسلام نزديك به ماست. زندگى پيغمبر اكرم معلوم است براى همه كه چه جور بوده است معارضهاى او و جنگهاى او، معلوم است با كى جنگ كرده. پيغمبر اكرم در مكه مكرمه از همين طبقه مردم البته از اشراف [بود] به آن معنا كه «سادات» آن وقت بودند؛ نه اشراف به آن معنا كه سرمايه دار بودند؛ به آن معنا كه سادات بودند، از آنها بود، لكن فقير بود. از طبقه فقرا بودند اينها. تا آخر هم با همين فقر زندگى كردند و مع ذلك اين كارها را انجام دادند. از همين طبقه در مكه پيدا شد، و اشراف مكه و سرمايه دارها و قافله دارها و اينها با او مخالفت كردند، به اندازهاى كه نمىتوانست ديگر آفتابى بشود، توى غار رفت، تقريباً در غار محبوس بود آنجا تقريباً تا كارهاى تبليغات زيرزمينيش را اينجا كرد؛ يك عدهاى را با خودش همراه كرد و بعد ديد اينجا زورش به اينها نمىرسد، با مردم مدينه بست و بند كرد، و تشريف بردند مدينه. در مدينه هم كه رفتند، وارد نشدند به يك طايفه چيزدار، به همين فقرا؛ به همين مردم ضعيف. مسجد پيغمبر اكرم هم مثل اين مسجدهاى شما نبوده است. مسجد اعظم، يك جاى كوچكى، يك سقفى با اين ليفهاى خرما يك چيزى درست كرده بودند. يك ديوار اين قدرى هم براى اينكه مثلًا حيوانات وارد نشوند، با يك چيزى يا گِلى از همينها درست كرده بودند. اما سرنوشت اسلام را يك همچو مسجدى درست مىكردند، مسجد بود، همچو نبود كه قبّه و بارگاه باشد بعد ميان تهى! از آن تشريفات خالى بود، لكن از همان جا روم و ايران را شكست دادند، هر چه هم بخواهند اينها گريه كنند.
پيغمبر اكرم از همين طبقه پايين [بود] به طورى كه وقتى هم مدينه تشريف بردند، باز اصحابى ايشان داشتند كه خانه نداشتند، هيچ خانه نداشتند و در مسجد مىخوابيدند. يك صُفَّهاى بود كه «اصحاب صُفّه» مىگفتند، عدهاى آنجا پهلوى هم همان جا مىخوابيدند؛ زندگيشان همان بود، زندگى نداشتند. وقتى هم مىخواستند جنگ بروند، هر چند نفرشان يك شتر، هر چند نفرشان يك شمشير، اين جورى بود وضعشان، هيچ خبرى نبود در كار، از اين طبقه بودند، مقابل كى؟ جنگهاى پيغمبر با كى بوده؟ آيا پيغمبر آمده اين طبقه مستضعف را خواب كند كه آنها بِمَكَندش؟! يا آمد و اين طبقه ضعيف را، اين مستضعفين را برانگيخت؟ جنگهاى پيغمبر همهاش با همين اشراف بود و با همين باغدارها و با همين سرمايه دارها و با همينها، و بعد هم با سلاطين و با كسان ديگر.
كاغذهاى پيغمبر به سلطان ايران، به سلطان روم، به سلطان قِبْط، به كجا. كاغذهايش همه معروف است. ديگر دعوت كرده آن سلاطين را كه بياييد آدم بشويد؛ مُسْلم بشويد؛ نه اينكه خواسته است كه مردم را لالايى بگويد خواب كند! افيون باشد هر كه قرآن را بخواند! آخر بىانصافى اين است كه قرآنى كه تو خانه همه مسلمانها هست، همه دارند اين قرآن را مىبينند، قرآنى كه هر صفحهاش را كه باز كنى يا مثلًا هر جزئش را كه ببينيد، راجع به قتال و راجع به كشتار اشخاص طاغوت و برانگيختن مستضعفين در مقابل مستكبرين است، اين بىانصافها قرآن را كه در دسترس همه هست ناديده گرفتند، آن وقت مىگويند كه اسلام آمده است كه مردم را مستضعفين را خواب كند و مستكبرين را بر آنها غلبه بدهد!