یک ملتی وقتی یک مطلبی را همه با هم خواستند، نمیشود تحمیلشان کرد.
تحمیل در وقتی است که همه نخواهند، متفرق بشوند. اگر متفرق شدند، آن وقت جای این میشود که یک دستهای به دسته دیگر یک مطلبی را تحمیل کنند. اما چنانچه اینها با هم مجتمع باشند، نه دیگر در بین خودشان تحمیلی هست- برای اینکه جای تحمیل دیگر نمیماند- و نه دیگران میتوانند تحمیل بکنند. قدرتها هر چه هم بزرگ باشند، وقتی مقابل با ملت میشوند، نمیتوانند کاری بکنند.
من شاید یک دفعه دیگر هم این را گفته باشم که سفیر شوروی آمد پیش من، گفت که دولت افغانستان از ما خواسته است که برویم آنجا و چه بکنیم. من متوجه نبودم که اینها کار را کردهاند. حالا آمدهاند دارند میگویند. دولتی هم در کار نبوده- دولت هم بعد خودشان درست کردهاند- لکن به او گفتم که این اشتباه است از شما. ممکن است برای شما که قدرتمند هستید، یک کشوری را بگیرید. این آسان است برای شما. قوای زیاد دارید، میگیرید. اما یک ملت را نمیتوانید مهار کنید. شما وقتی وارد شدید در آنجا، نمیتوانید پیش ببرید و مزاحمت برای شما همچو ایجاد میشود که فَشَل «۵» میشوید، لکن کاری کرده بودند و بنا هم داشتند بکنند. نه این بود که میخواستند حالا استمزاج «۶» کنند؛ از من اجازه بگیرد شوروی که مملکت اسلامی را برویم بگیریم.