این حقوقدانان، این روشنفکرها، این کذاها، اینها چرا نمیآیند ملحق بشوند به همین جمعیتها و با همینها در کارشان چرا همه دست به هم نمیدهند؟ نوشتههایشان جوری باشد که وحدت کلمه ایجاد کند، گفتههایشان [این] جوری باشد؛ جمعیتهایشان این طور باشد. چرا میروند توی مجلس، نمیدانم، وکلا، میگویند که اسلام حالا به درد نمیخورد؟ جز این است که میخواهند فساد کنند؟ و لو یک کلمه مفتی که یک کسی بگوید، که در کسی تاثیر نمیکند، اما خود این معنی نشان این را میدهد که رشد نیست. الآن اگر این تمیز میداد که این اسلام بود که همه شما را از خارج کشید به اینجا و حالا آزاد شدید، این اسلام بود که شما را از انزوا بیرون آورد، شما همه توسری خور سازمان امنیت بودید، شما همه نمیتوانستید اظهار وجود بکنید، حالا که اسلام آمده و شما را از زاویهها بیرون کشیده، و از خارج، داخل کرده، واردتان کرده در میدان عمل، حالا بر ضد همان اسلامی که همچو خدمتی را به شما کرده است، قیام کردید؟ این باید اسمش را چی گذاشت؟ این اسمش را میگویید تشخیص نمیدهند؟ یا این قدر با اسلام بد هستند که حتی حاضرند که امریکا و شوروی به آنها حکومت کند و اسلام حکومت نکند؟ چه جوری است وضع؟ اصلاح کنند مردم خودشان را! باید این طبقه روشن و این طبقهای که عرض میکنم، کارآمد هستند، خودشان را اصلاح بکنند. این طبقه مردم زود صالح میشوند، دست نخوردهاند اینها. ما هر چی داریم از این طبقهای است که ادعا میکنند که ما روشنفکریم و ما حقوقدانیم و ما- نمیدانم- طرفدار چه هستیم، ما هر چه داریم از اینها داریم صدمه میخوریم. چرا دست به هم نمیدهند این کارها را [بکنند]؟ چرا جلوگیری میکنند از این سیلی که راه افتاده است و میخواهد کارها را اصلاح بکند؟