با کی صلح بکنیم؟ این همانی است که یک کسی بگوید که فرض کنید که پیغمبر اسلام با ابو جهل صلح بکنند. آخر قابل صلح نیست. تویی که این همه جنایات وارد کردی به کشور خودت و کشور ما، تویی که این همه مسلمانها را به کشتن دادی، تویی که این جنایات را که گمان ندارم در تاریخ نظیرش زیاد باشد، این همه جنایات را کردی، تویی که در دزفول آن طور جنایات را کردی، حالا ما و فرض کنید رئیس جمهور ما و مجلس ما و نخست وزیر ما بنشیند در یک جلسهای با شما جلسه کنند و دست بدهند و احوالپرسی کنند و بگویند بیایید، بسم الله! شط العرب مال شما، دیگر ما را رها کنید!
مساله این است؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهیم؟ حالا ملت خودمان هیچ، جواب ملت عراق را چه بدهیم که یک رژیمی که چندین سال بر او حکومت کرده است غاصبانه، و آن قدر از جوانهای آنها را کشته و آن قدر از جوانهای آن را معیوب کرده و آن قدر از علمای آنجا را شهید کرده و حالا ما بنشینیم، ما که ادعا میکنیم مسلمانیم، بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم که بیایید با هم مصالحه کنیم؟ جواب ما، حالا جواب خدا هیچ که جواب باید بدهیم. جواب انبیا هیچ که جواب باید بدهیم.
جواب ملائکه الله هیچ که جواب باید بدهیم. جواب مستضعفین هیچ که باید جواب بدهیم. جواب این ملت عراق را ما چه بدهیم. اگر از کربلا یک طوماری برای ما برسد که شما چرا با یک آدمی که علمای ما را شهید کرده، روشنفکرهای ما را در حبس کرده- حبسهایشان الآن جا نمیشود، یک جاهایی را تخلیه کردند برای حبس از برای اینکه، از طوری که نقل کردند برای ما- شما نشستید با اینها صلح میکنید؟! چه صلحی ما داریم؟ ما با این شهدایی که داریم چه جواب بدهیم؟ ما این قدر شهید دادیم، حالا بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم؟!