آن صلحی که ما میخواهیم، امثال صدام یا حسین یا حسن کجایی نمیتوانند بفهمند چی است. آنها صلحها را مثل صلحهایی میدانند که در زمانهای سابق، دولتها با هم صلح میکردند؛ در عین حالی که صلح میکردند، باطنشان در جنگ بود که چه وقت فرصت پیدا بکنند و بچاپند همه را. آنهایی که در نظرشان است، در جنگ عمومی دوم، بعد از آنکه یک دسته بر دسته دیگر با هم چیره شدند و شوروی و انگلستان هم با هم بودند در آن وقت، چرچیل اعتقادش این بود که حالایی که ما طرف را شکست دادیم، حمله کنیم به اینهایی که همراه ما بودند، به شوروی حمله کنیم. مجلس جلویش را گرفت؛ برای اینکه آنها هم نه اینکه نمیخواستند، آنها میدیدند که ممکن است شکست توی آن باشد. اینها وضع صلحشان این طوری است. صلح صدامی این سنخ صلح است، نه صلح شماست که اسلامی است و واقعاً صلح را میخواهید.